مدتی هست که نتونستم خیلی اینجا بیام و با اینکه با همسر جان تصمیمای جدیدی برای سایت گرفته بودیم و قرار بود دستی به سر و روی اینجا بکشیم و گرد و غبار از سر روش پاک کنیم، نتونستم خیلی موثر عمل کنم و این موضوع یک دلیل بیشتر نداشت… فرزند دوم!

بله، این روز ها شدیدا درگیر رفع و رجوع امورات یک عدد فسقل دختر هستیم که دلمان را برده. خیلی دلم میخواست خبر به دنیا اومدن این هدیه ی بزرگ خدا رو بعد از ایام محرم بذارم ولی خب از اونجا که وقت نشستن و نوشتن کم گیر میاد، تا حس و حال و فرصتش پیش اومد نشستم پای لبتاب و شروع کردم به نوشتن.

میخوام براتون از مهمترین چالش تولد دختر دومم(حسنا) بگم و اینکه چه کارهایی تاحالا برای آسون کردن این روزا انجام دادم و چه نتایجی گرفتم. مهمترین دغدغه ی من در کل دوران بارداری این بود که دخترکم(ریحان) چه واکنشی نسبت به تولد خواهرش خواهد داشت.

راستش رو بخواید چون ریحان همیشه در مرکز توجه اطرافیان بود نگران بودم تولد نوزاد جدیدمون باعث جلب همه ی توجه ها بشه و روحیه ی لطیفش آسیب ببینه. از چند تا از دوستانم که دو فرزند یا بیشتر داشتن تجربه شون رو پرسیدم، با ریحان به دیدن یکی دو تاشون که فرزند دومشون هنوز نوزاد بود رفتیم و دوستامون و نوزادشون رو دیدیم… کتاب خوندم… خلاصه اینکه سعی کردم خودم و دخترکم رو برای این تغییر بزرگ آماده کنم.

کتاب فرزند دوم

این کتاب از انتشارات صابرین هست و خیلی کاربردیه و تا حد زیادی آگاهی میده. چالش های بارداری دوم رو مطرح میکنه و دونه دونه راه حل های مناسبشون رو ارائه میده. مخصوصا برای من بخش های مربوط به آمادگی دادن به ریحان و آگاهی نسبت به تغییراتی که ریحان در این مدتی کرد، خیلی موثر بود.

فرزند دوم

فرزند دوم

آرزوی داشتن نی نی داشت

خودش همیشه با دیدن نی نی ها ذوق میکرد و  بهمون میگفت که دلش میخواد ما هم نی نی داشته باشیم، منم از اواسط بارداری شروع کردم از خوبی های خواهر و برادر براش میگفتم و اینکه چقدر میتونه هیجان انگیز باشه. از همه کارهایی که باید برای نی نی انجام بدیم. از ساعت های زیاد خوابیدنش، از شیر خوردنش تا دفعات پوشک عوض کردنش. اینکه چقدر کوچیک و آسیب پذیره و اگه نی نی داشته باشیم چقدر لازمه ازش مراقبت و نگهداری کنیم. این موضوع انقد برای ریحان جذاب شد که هر روز در موردش میپرسید و اسم نوزاد های دوستامون رو می آورد و از خاطره ی دیدنشون صحبت میکرد. هر روز که میگذشت تمایلش به داشتن نی نی و انجام دادن کارهاش بیشتر میشد.

این رو هم بگم که چون میدونستیم که منتظر موندن براش خیلی کار سختیه و نمیتونه چند ماه منتظر اومدن نی نی بمونه، تا حدودا ماه آخر چیزی در مورد بارداریم بهش نگفته بودیم. البته این تصمیم رو با توجه به روحیه ی دخترمون گرفتیم.

اواخر بارداری بود که از واکنش اطرافیان یه بوهایی برده بود. یه روز اومد ازم پرسید مامان توی دلت نی نی هست؟ جوابش رو دادم و مفصل در مورد اینکه داریم نی نی دار میشیم باهاش صحبت کردم. از اسباب بازی هاش میاورد و میگفت مامان اینو برای نی نی میذارم یا وقتی توی فروشگاهی لباس و لوازم نوزادی میدید، پیشنهاد میداد برای نی نی مون بخریم و خلاصه از من بیشتر ذوق اومدن نی نی رو داشت.

با اطرافیان برای مدارا کردن صحبت کردم

قرار بود برای زایمانم مامانم بیاد خونمون. از قبل با مامانم و خواهرم صحبت کردم که اگه ریحان خواست حسنا رو بغل کنه یا ببوسدش شما مدارا کن و تذکر نده. توی نوشته ی بعدی براتون تعریف میکنم که مامانم بنده ی خدا چقدر فشار بهش اومد که تحمل کنه و ابراز محبت های ریحان به خواهرش رو تاب بیاره. خلاصه که به نظرم خیلی کار درست و لازمی بود که از قبل باهاشون در این مورد صحبت کرده بودم.

هدیه هایی به مناسبت خواهر دار شدن براش خریدم

از قبل دو سه تا اسباب بازی که حدس میزدم براش جذاب باشه خریدم و کادو کردم. یکی رو توی ماشین گذاشتم که همسرم بیاره بیمارستان بهش بدیم. یکی رو هم کادو کردم که وقتی بعد از تولد حسنا برگشتیم خونه بهش هدیه بدیم. چندتایی هم اسباب بازی های خیلی ساده و کوچیک مثل پازل های کوچیک و مناسب سنش، خمیر بازی رنگ مورد علاقه ش، استیکر و… اینطور چیزها هم گذاشتم برای وقتایی که لازم شد رو کنم… این رو هم در پست بعدی ان شاالله میگم که به درد خوردن یا نه.

در مورد بیمارستان و به دنیا اومدن نی نی باهاش حرف زدم

چند روز قبل از زایمان در مورد اینکه یه روز باید برم بیمارستان و نی نی رو به دنیا بیارم باهاش صحبت کردم. بهش گفتم که یه شب خونه نیستم و بعدش باید با بابا بیاد دنبالم و همه مون با خواهر کوچولوش برگردیم خونه. اولش یکم ناراحت شد. بعدش کمی سوال در مورد نحوه ی به دنیا اومدن نی نی پرسید که سعی کردم خیلی کوتاه جواب بدم و موضوع رو عوض کنم. بعدش هم با ذوق و خوشحالی از به دنیا اومدن نی نی صحبت کرد. البته خداروشکر ریحان خیلی وابسته نیست و در کنار مامان بزرگ ها یا عمه و خاله هاش به راحتی میمونه. احتمالا برای بچه های وابسته پذیرش نبودن مادر سخت تر باشه.

در پستی جداگونه سعی میکنم از نتایج این کارها بگم براتون.

4.6/5 - (7 امتیاز)